السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

شگفتا از زمانه!
ز مردان و زنان و کودکانی پربهانه،
که گرد آتش آتش پرستان، چونان پروانه بی پروا بسوزند،
حقیقت را رها کرده به امید سراب یک فسانه،
که تنهاتر بماند ساقی میخانۀ عشق،یگانه حجّت ربّ یگانه،
کسی اینجا خریدار متاع قلب او نیست، کسی اینجا گرفتار بلا و درد او نیست، کسی اینجا اسیر و مبتلای راه او نیست،
از این رو شمس رخسارش پس ابری نهان است،
از این رو رانده و آواره و تنهای تنهاست....

دیروز، دنیای سیاه، امروز برزخ ابهام و فردا قیام صبح سپید

منصفی نیست که بر ظلمت شب آگه نیست،
شب شب است، هیچ کس منکر آن را که عیان است مبین، راه طولانی و پر خوف و خطر، دل پر آشوب و خردها همه در چالۀ نقص،
لیک باید که در این ظلمت ظلمانی شب،
با چراغی که شب افروز بود، راه را روشن و نورانی کرد،
تا مبادا که رهی تا به سوی صبح مباد.
باید از بهر همین نور چراغ، جان فدا کرد که این حکم خردورزان است...

خودباختگی فکری و فرهنگی

گفت توحید رها کرده و بت را بپرست!
این زمان بت نه بت سنگ و گلین، بلکه بتها همه از جنس همین انسان است،
آدمی محور و عالم به مدار آدم، جای توحید کجاست؟ این که جز شرک نبود،
آدمی قبله گه است، عالم از غفلت ما جای گذشتن هم نیست، گوئیا تا ابد الدهر همه پابرجاست، که شده شیوۀ ما شیوۀ دشمن به حیات،
نه چنین نیست، که توحید بود قبلۀ ما، حقّ همان معبود است که همه جان و جهان، گرد او، شیفته دل طوف کنان در طلبند،
این جهان نیست به جز اینکه گذرگاه بود، راه ما تا ابدیّت جاری است، این جهان بیشتر از خواب و خیالی هم نیست،
راه ما راه عدو نیست، که شیطان لعین، قسمی یاد نموده که همه عالم را به سوی دوزخ پر درد برد،
راه ما راه خدایی است که ما را چو خودش می خواهد. چون خدا زنده و پاینده و در اوج کمال...

جنبش فرهنگی منادیان فتح

نور هست و همگی در پی نار،
آب هست و همگی تشنه به سودای سراب،
چه بر این آدم کوته نظر کوته بین، آمده در دل گرداب زمین، که چنین راه نبیند از چاه، دوست از خصم نبیند به وضوح،
پرغبار است ره و طاقت طاق، مگر از فضل خداوند رسد برهانی، که به برهان ربوبی بشناسیم رهی از بیراه.

جنبش فرهنگی منادیان فتح

پیام آور علم، عمل، عشق و عدل، از دو منبع عقل و وحی، دست آوردی از ایرانیان برای جهانیان،
(www. JF72 .ir)
و من الله التوفیق...